گزیدهیی از مصاحبه لس انجلس تايمز با راجر واترز:
مصاحبه گر: هيچ تصويری از مخاطبان خود داريد؟
راجر واترز: آره، می توانم تصور كنم چه جور آدمهايی هستند. به نسل خاصی تعلق ندارند. اهل شعر خواندناند و موسيقی تكانشان میدهد: مثل خود من. كسانیاند كه دوست ندارند بروس ويليس ببينند. دوست دارند باز هم «روكو و برادرانش» يا «دزد دوچرخه» را ببينند.
پسران تنها /
در باروهای ايمانشان/
پسران تنها /
زندانی باروهای ايمانشان *** پيامبر اسلام لميد /
بر بلندیهای جولان ***پسران تنها ***و به شيعيان گفت:/
«اين سرزمين از آن من است»***پسران تنها***
و يَهوه از آن پايين، از دريای جليل به بالا نگاه كرد و گفت /
«می بينمت ای دزد! /
اين سرزمين از آن من است /
اين ماسه ها از آن من است /
اين قوم از آن من است»
پسران تنها *** با احساس تهديد/
درون پاركی كه دروازه هايش /
از سر نفرت بعد از تاريكی بسته میشوند /
تخته سنگها را يكی يكی وارسی میكنند
و پاپ در ماشين ضد گلوله اش سر رسيد /
زانو زد و زمين را بوسيد /
و به لهستانی چيزی گفت /
كه من نفهميدم آنگاه يكی از مشاوران پيش آمد و گفت: /
«ترجمه میكنم /
اين است آنچه عاليجناب فرمودند:/
«منم پيشوای يسوعيان /
اين سرزمين از آن عيسی است /
حقيقت اين است و اينگونه خواهد بود./
متبرك باد نام مريم مقدس /
مادر خداوند»
در نيويورك /
مرد تاجر در كت و شلوار مرغُزش /
در مركز تجارت جهانی/
به سيگار برگاش پك میزند/
و میگويد:/
«خلاصه اينكه /
شن های صحرای اين سرزمين مال هر كسی میخواهد باشد /
برای من هيدروكربنهای زير آن اهميت دارند.»
و دريای نبرد پيرامون مقابر كهن در تلاطم است /
و مام طبيعت جراحاتش را میليسد /
و پسران تنها زندانی باروهای ايمانشان /
نگران در پارك، به هنگام بسته شدن دروازه ها بعد از تاريكی
پسران تنها /
در باروهای ايمانشان /
پسران تنها /
زندانی باروهای ايمانشان…
kheili jaaleb bood.
dastet dard nakone, mercy
سپاس از توجهت دوست گرامی
درود